" Pardon of love " درگذر عشق


درگذر عشق

ما آمده ایم تاازدل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان

سخن روز :

خوشبختی مانند توپی است که وقتی می غلطتد به دنبال آن می دویم و وقتی متوقف میگردد به آن لگد می زنیم... 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط محمدرضوي| |

روزی مقرر شد برای كسانی كه عذابشان را در جهنم دیده و تمام شده و باید به بهشت منتقل شوند پلی ارتباطی ساخته شود. جلسه ای تشكیل شد و با توجه به اینكه جهنمی ها اجازه نداشتند قبل از دیدن عذابشان داخل بهشت شوند و بهشتیان هم دوست نداشتند وارد جهنم شوند، مقرر شد كه جهنمیان نیمه پلی كه در جهنم واقع شده را بسازند و بهشتی ها هم نیمه خودشان را و مقرر شد سال آینده برای افتتاح پل دوباره گردهم بیایند.

طی آن یكسال در قسمت جهنم چندین بار مناقصه بعلت نداشتن وجدان كاری، تقلب، تبانی، پارتی بازی، رشوه و ... لغو و برگزاری مجدد شد.

پس از یكسال و در موعد مقرر در حالی كه هنوز مناقصه هم برگزار نشده بود، مسؤل ساخت نیمه پل در جهنم به ستوه آمد و خطاب به جهنمیان گفت: «آبرویمان را بردید، حتماً حالا بهشتی ها پل را سر وقت و با كیفیت بالا ساخته اند.»

وقتی به سر محل پروژه رفتند دیدند خبری از نیمه پل بهشتی ها هم نیست! با تعجب از مسؤل بهشتی ها پرسیدند: «شما چرا نیمه پل را نساختید؟!»

جواب دادند: «اسناد مناقصه تهیه شده و اعلامیه برگزاری مناقصه را هم همان ماه اول انتشار دادیم ولی ظاهراً هیچ پیمانكاری در بهشت نیست. چون هیچكس تا حالا برای گرفتن اسناد مناقصه مراجعه نكرده! 

 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 12:14 توسط محمدرضوي| |

مردی می گفت: «ای کاش شیطان آفریده نمی شد تا دست به اغفال بشر بزند و بشریت را از جاده عفاف و سلامت منحرف کند. ای کاش ...»

مستمع که مرد میانسالی بود، او را از ادامه سخنانش بازداشت و گفت: «آنچه را که از زبان تو جاری می شود کفر است و داری برای پروردگار که به دانایی و حکمت او معترفیم تعیین تکلیف می کنی. اگر شیطان آفریده نمی شد، چگونه وسوسه می شدی؟ در آفرینش وجود شیطان لازم است تا با وسوسه های خود انسان را آلوده کند.

ما باید بیاموزیم که در دام شیطان گرفتار نشویم. بشر مجاز نیست تا از راه ریاضت آرزوها و امیال خود را بکشد زیرا در اینصورت خودش را از معادلات آدم ها خارج می کند. مرگ شیطان و یا عدم وجود او به نفع زندگی و به ویژه بشریت نیست.

باید بیاموزیم تا در برابر تحریکات شیطانی مقاومت کنیم و یاد بگیریم که احساسات و امیال خود را مهار کنیم. این همان چیزی است که شیطان مخالف آن است. پس اجازه بدهیم شیطان کار خودش را بکند. اینجور بهتر می توانیم به وجود خود افتخار کنیم. 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:14 توسط محمدرضوي| |

برترین ها : چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.
اولین شمع گفت : من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد...
شمع دوم گفت : من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم ...
حرف شمع ایمان که تمام شد ، نسیم ملایمی وزید و آن را هم خاموش کرد...
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت : من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند...
پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد ...!
کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.
او گفت : شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟
چهارمین شمع گفت : نگران نباش ! تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم !
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد... 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:12 توسط محمدرضوي| |

یکی بود یکی نبود در روزگاری دور مردی بود که همه ی زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود وقتی مرد همه می گفتند به بهشت رفته است آدم مهربانی مثل او به بهشت می رود هر چند بهشت برای این مرد چندان مهم نبود اما به هر حال به بهشت می رود
روح مرد بر دو راهی بهشت وجهنم ایستاده بود دربان نگاهی به اسامی کرد وچون اسم مرد را در میان بهشتیان نیافت او را به جهنم فرستاد زیرا جهنم هیچ نیازی به دعوت نامه یا کارت شناسایی نداشت و بدین ترتیب مرد در جهنم مقیم گشت
چند روز گذشت وابلیس با ناراحتی وخشم به دروازه ی بهشت رفت و گریبان مسئول مربوطه را گرفت وگفت:
این کار شما تروریسم خالص است !
مسئول مربوطه با حیرت از شیطان دلیل خشم او را پرسید و شیطان با خشم گفت:
آن مرد را به دوزخ فرستاده اید واز وقتی او آمده کار و زندگی ما را به هم زده از وقتی که رسیده به حرف های دیگران گوش می دهد در چشم های شان نگاه می کند و به درد و دل شان می رسد و با عشق آنان را می بوسد حالا هم دارند که با هم گفتگو می کنند همدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند
آخه !
دوزخ که جای این کارها نیست !
لطفأ این مرد را پس بگیرید !
پس به خاطر بسپار ! با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا بر تصادف در دوزخ افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.
وقتی که عقیده عقده خوانده میشود،وقتی نور چراغ در آب ،مهتاب تلقی میشود و متانت زمین زیر برف یخ می بندد،نان از یتیم خانه میدزدیم و میفهمیم دزد اشتباه چاپی واژه درد است.... 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:4 توسط محمدرضوي| |

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …

 

 

" Pardon of love " درگذر عشق
نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 10:48 توسط محمدرضوي| |

 

 خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!

" Pardon of love " درگذر عشق

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:همسفر,رهگذر,عاشق,ساعت 12:20 توسط محمدرضوي| |

 

 فصل دلتنگی ما ادمها وقتیست که دلماننمی خواهد از هیچ جا ِ هیچ صدایی بشنویم ِ مگر صدایی که ما را بیشتر و بیشتر در عمق خودمان فرو ببرد و از نگاه اطرافیانمان در امانمان بدارد.فصل دلتنگی ما جوان ها وقتی است که می بینیم یا فکر می کنیم که هیچ کس نیست ِ دو کلام با انها گپ بزنیم و به انها بگویم که مشکلمان چیست و از کجا اب می خورد؟....

" Pardon of love " درگذر عشق

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:شاعر,كلام,گپ,ساعت 12:15 توسط محمدرضوي| |

 

این بار آخرم بود.دیگر دوباره ای نیست

                                    دنبال من مگردید.قلبم اجاره ای نیست

تازه رسیدم از راه.حال  سفر  ندارم

                                   باید دوباره کوچید.انگار چار های نیست

این جاده های خاکی.انگار قد گشیدند

                                  ای شانه های زخمی.راه کناره ای نیست

" Pardon of love " درگذر عشق

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:قلب, شكسته, غم,ساعت 12:12 توسط محمدرضوي| |

 

 با تو در کوچه باران..    

                   قصه هایی عاشقانه می گفتم..

                                      در حیات سیاه چشمانت..

                                              چون عروس ستاره می خوندم..

" Pardon of love " درگذر عشق

ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 12:34 توسط محمدرضوي| |

 

 

این روزها که میگذرد احساس میکنم

یکی از جاده های پر پیچ و خم و ما آلود

زندگی مرا به سوی خود می خوتند

برای پیدا کردنش خود می خواند

برای پیدا کردنش همه جا را می گردم

از هر پنجره بازی به امید اینکه او را ببینم

 

" Pardon of love " درگذر عشق

ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:پنجره, سكوت, انتظار,ساعت 12:28 توسط محمدرضوي| |


Power By: LoxBlog.Com